مصطفی هاشمی طبا که تجربه نامزدی ریاست جمهوری را دارد، در یادداشتی برای روزنامه شرق نوشت:
بسیاری از مدیران در ردههای مختلف کشور و بسیاری از رهبران کشورهای مختلف از سیاست «دستش نزن بدتر میشود» پیروی میکنند و میگویند کارها خودش درست میشود. کم نبودهاند مدیرانی در ۴۰ سال گذشته که تابع این روش بودهاند. مثال سادهای، موضوع «مدیریت نقطهزن» را روشن میکند. فرض کنیم تهران دارای بیش از ۱۰ هزار نانوایی است و این صنف برای خود رئیس انتخاب میکند.
حال این رئیس برای تمشیت امور و انجام وظایف خود چگونه باید با ۱۰ هزار نانوایی روبهرو شود و مشکلات آنها را درک و تخلفات آنها را کشف کند؟ سادهترین راه و چشمگیرترین آن است که میز کار را رها کند و هر روز به یک یا چند نانوایی سرکشی کند و با آنان صحبت کند و بعد یافتههای خود را اعلام کرده و درباره آن نانوایی به کار بندد. این همان مدیریت نقطهزنی است.
روش دیگر مثل برخی مسئولان که روزبهروز نوعا مقدارشان زیاد میشود، خود را اسیر اطرافیان کند و بدون پذیرش افراد به پشت میز خود و همراهان معدود پناه ببرد و بدون آنکه از ماوقع آگاه باشد، حسب نظر همراهان تصمیمگیری کند. از میان همه اشتغالات رئیسجمهور باید به مرجعیت ایشان در امور اجرائی اشاره کرد و آن اینکه با توجه به وقت محدود روزانه، رئیسجمهور نمیتواند وقت موسعی را صرف مسافرت و بازدید کند و چه بهتر که هرچه بیشتر بتواند افراد را به حضور بپذیرد و با آنان به سخن بنشیند.
معروف است که پارک، رئیسجمهور اسبق کره جنوبی، همهروزه در ساعت معین چند نفر از صاحبان صنعت و کارآفرینان را میپذیرفت و با آنان در موارد مشخصی مثل برخی سیاستها و طرحهای صنعتی مشورت میکرد. تجربیات نشان داده که مسئولان و کارگران در مراجعه به رئیسجمهور و معاون اول سرگردان هستند. گاه یک مسئله برای هر دو مطرح میشود و گاه هیچیک در معرض خبر قرار نمیگیرند. با توجه به حجم عظیم کار دولت، میتواند نوعی تقسیم کار انجام شود.
به طور مثال معاون اول مسئول رسیدگی به وظایف وزرا و جلوگیری از اشتباهات و تسریع در امور محوله شود. فراموش نکنیم که وقت رئیسجمهور متعلق به همه مردم است و مختصکردن بخشی از آن برای اندک افراد نوعی هدردادن وقت است. اما موضوع دوم تشخیص اولویتها با رئیسجمهور است. اگر رئیسجمهور نتواند تشخیص اولویتهای کشور را داشته باشد، کار او به منزله کوبیدن آب در هاون است. مسائل کشور بسیار متنوع و پیچیده است و به جز کار سیستماتیک، هرگونه تلاش بیبرنامه و غیرمنظم کار را به سامان نمیرساند.
همین سیستم تولید برق و توزیع آن اگر از گردونه سیستماتیک موجود خارج شود، آنگاه به مسائلی مبتلا میشود که جبران آن ناممکن خواهد بود. و البته تجلی این امور در برنامههای تبلیغاتی نامزدهای ریاستجمهوری دیده میشود.
اگر دقت کنیم، نوعا نامزدها دو موضوع را مطرح میکنند؛ یکی آنکه ترجیعبند سخنشان آن است که ما در خدمت مردمیم و مردم خیلی خوباند و تاج سر ما هستند و دوم ارائه وعدههای دهانپرکن و بیپشتوانه به مردم به طور مثال قیمت دلار را به هزار تومان رساندن یا برطرفکردن کل تحریمها یعنی ارائه خودبزرگبینی در قالب وعدهها.
اینک فصل غیرمترقبه انتخابات ریاستجمهوری فرارسیده است و نامزدان ترجیعبند یادشده را در قالبهای مختلف ارائه خواهند کرد و جالب آنکه یکی از آنان به مدیریت نقطهای در آینده اشاره کرد و همراه با آن ابراز حرکت حسب اولویتها کرده است.
اتفاقا رعایت اولویتها همان گمشدهای است که دولتها نه اعلام کرده و نه رعایت کردهاند. مدیریت نقطهای با مدیریت حسب اولویتها نهتنها متفاوت است بلکه کاملا مغایر است.
آن حسب تبلیغات و ارائه نظریات پوپولیستی و این مبنی بر مصلحت واقعی کشور و مردم است، بهعلاوه اگر ایشان میتوانند، اولویتها را نشان دهند و به مردم بگویند و در این باب توریه و تقیه هم نکنند، چراکه آنچه ما از امثال ایشان دیدهایم، اولویت را بر خرجکردن ایران به نفع توهمات خود میدانند و نه اولویت توسعه ایران و بهروزی مردم ایران.
نامزدها در فرایند تبلیغات خود اولا مسائل اصلی کشور و اولویتهای آنها را به صورت مشخص ارائه دهند و همراه با آن راهحلهای مسائل یادشده و نوع برخورد با مسائل را به مردم بگویند، نه آنکه برای رأیگرفتن، قربان صدقه مردم بروند و وعده سر خرمن به آنان دهند. اگر نامزدی اولویتها و برنامهها و روش حل مسئله را گفت، احتمالا موفق خواهد شد، و الا از همین الان مردم قافیه را باختهاند.