از ابتدای ورودم به انتخابات، مساله اصلی انتخابات را مشارکت انتخاباتی میدانستم، البته این مشارکت انتخاباتی مبتنی بر دو فرض اساسی بود که هر کس میتوانست آنها را رد و نقض کند و اگر این دو فرض را قبول نمیداشت، میتوانست مشارکت را نفی و رد نماید، ولی به صورت پذیرش این دو پیشفرض نمیتوان مشارکت را نفی کرد.
در این یادداشت به توضیح کامل این استدلال میپردازم. فرض اول من این بود که بتوان انتخاب معنادار انجام داد. هم به لحاظ فرد نامزد و هم به لحاظ اجرای انتخابات. اگر این دو شرط وجود نداشته باشد، مشارکت موضوعا منتفی است.
شرط اول یعنی اینکه میان نامزدها کسی باشد که از نظر من یا ما حداقلهای لازم را برای رقم زدن تغییر و تحول دارا باشد. این شرط نه فقط به ویژگیهای نامزد مربوط میشود، بلکه باید تحلیلی از همراهی نسبی اراده قدرت نیز ضمیمه آن باشد. به این معنا که قدرت مستقر نیز این روند را پذیرفته باشد.
شرط دوم یعنی اینکه به طور نسبی اجرای انتخابات به گونهای باشد که در صورت شرکت مردم خللی به نتایج آن وارد نشود. اگر کسی این دو شرط را محقق شده نداند، طبیعی است که از مشارکت انتخاباتی پرهیز کند. به همان عللی که امثال بنده در سه انتخابات گذشته شرکت نکردیم، ولی اگر این دو شرط را برحسب شواهد یا تحلیل و به طور نسبی محقق شده میداند، دیگر ابهام و ایرادی درباره مشارکت نخواهد گرفت. چرا؟ به این علت که مشارکت برای او زدن رنگ خودش بر آینده کشور و حکومت و دولت است و نه هیچ چیز دیگر.
با این مقدمه من در روز انتخابات و هنگامی که احساس میشد، مشارکت انتخاباتی به اندازه مطلوب نرسیده است، این توییت را زدم که: «برای ما مهمتر از آرای آقای پزشکیان میزان مشارکت است. از ساعت ۱۲ تا ۴ به طور طبیعی روند رای دادن کند شده بود ولی اکنون به صورت تصاعدی در آمده و انتظار میرود در ساعات آینده نیز با شدت بیشتری افزایش یابد.» برخی مخالفان شرکت بلافاصله سعی کردند که آن را با این گزاره که: «هر رای در انتخابات رای به جمهوری اسلامی است» تلفیق کنند و این گزاره را از آن نتیجه بگیرند. درحالی که من پس از زندان سال ۱۳۸۱، به روشنی نگاه خودم را نسبت به حکومت موجود اعلام کردم و اتفاقا ۴ روز پیش از زدن این توییت در مقام پاسخ به یک فعال توییتری اصولگرا و در نقد همین جمله او نوشته بودم که: «فرض که چنین است پس چرا آن روزی که زیر ۳۵درصد رای بود اعلام پایان نکردند؟ هر رای بیانگر اراده رایدهنده است و رنگی که از خود به ساختار میزند. اعتبار آن تا زمانی است که این رنگ باقی است. زایل شدن رنگ معادل زایل شدن رای است.»
پرسش این است که اگر از نظر ما یا رایدهندگان گزاره مزبور درست است، پس چرا در سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶ چنان مشارکتی در انتخاباتی داشتید؟ چرا هنوز برخی از این افراد به مشارکت انتخاباتی خود در سال ۱۳۸۸ میبالند؟ چرا حتی پس از ۱۳۸۸، در ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ چنان مشارکت بالایی را رقم زدند؟ و اصولا و مهمتر از همه اینکه چرا اصولگرایان حاکم همیشه از این رای بالا ناراحت بودهاند؟ چرا آنان هیچ کوشش و تبلیغی برای افزایش مشارکت نمیکنند؟ مگر نه اینکه رهبری مواضع دیگری هم داشته است، از جمله اینکه: «حتی کسانی که نظام را قبول ندارند، برای حفظ اعتبار کشور شرکت کنند؛ ممکن است کسی بنده را قبول نداشته باشد، اما در انتخابات شرکت کند.» پس چرا در این انتخابات آن گزاره اول را دو باره برجسته کردند؟ چرا در اوج رایگیری انتخاباتی، در ساعت ۱۸: ۱۱ و حدود ساعت ۲۰ که آغاز حضور پای صندوقهای رای بود وزارت کشور این گزاره را از طریق پیامک برای مردم ارسال کرد؟ روشن است که برای تاثیرگذاری منفی بر حضور مستقیم مردم پای صندوق رای بود.
صندوق رای، صندوق صدقات نیست که ما پولی در آن بیندازیم و صاحب صندوق هر گونه که خواست آن را خرج کند و ما فقط وظیفه داریم که غیرمشروط این پول را به حساب صاحب صندوق واریز کنیم. رای مثل خرید سهام یک شرکت است که گر چه به معنای اعتبار دادن به آن شرکت است ولی در واقع چند معنای دیگر هم دارد، یکی اینکه معتقدیم خرید آن سهم سودآور است.
دیگر اینکه در تعیین هیات مدیره و مدیرعامل، به نسبت سهم خودمان نقش داریم. سوم اینکه بر عملکرد آنها نظارت داریم و بالاخره هر گاه نخواستیم میتوانیم سرمایه خود را خارج کنیم. اتفاقا اگر تعداد سهام ما کمتر از حد معینی باشد از تعیین عضو هیات مدیره و… محروم میشویم.
پس معنای مشارکت انتخاباتی را خودمان تعریف میکنیم. اهمیت آن نیز بالاتر از رای آوردن نامزد موردنظر است. البته عدم مشارکت نیز به همین میزان میتواند اهمیت داشته باشد و هیچ کس نمیتواند تحريمکنندگان را از این نظر تخطئه کند. کسی که آوردن سرمایه جدید به یک شرکت را مفید نمیداند، طبیعی است که این کار را نکند، حتی اگر بتواند اعضای هیات مدیره را تعیین کند، ولی این به معنای نفی درک دیگران در سودآوری این سرمایهگذاری نیست.
چرا اصل مشارکت حتی از رایآوری بالاتر است؟ فرض کنیم که در سال ۱۳۷۶ خاتمی با ۸ میلیون رای برنده میشد و با همان رای به پاستور میرفت که به لحاظ حقوقی فرقی با ۲۰ میلیون رای نداشت، آیا در هر دو مورد یک معنا حاکم بود؟ قطعا خیر. جالب است که در همین انتخابات نیز هیچ کوشش جدی از طرف اصولگرایان برای دعوت مشارکت عام (و نه فقط طرفدارانشان)، برای مشارکت انتخاباتی نمیشود، زیرا در ضمیر بیان نشده خود با گزاره مشارکت انتخاباتی رای به جمهوری اسلامی است همدلی ندارند، اتفاقا به تبعات آن گزاره هم ملتزم نیستند، زیرا هیچگاه حاضر نشدند که به صورت صریح یا ضمنی اعلام کنند که مشروعیت آنتن در کجا مخدوش میشود، زیرا در سالهای ۱۳۹۸، ۱۴۰۰، ۱۴۰۲ و حتی همین مرحله اول انتخابات اخیر کمتر نیمی از مردم رای دادند، پس باید بگویند که دیگر مشروعیتی نداریم.
چرا نمیگویند؟ چون این گزاره وجوه ديگری هم دارد و اینکه اتفاقا با مشارکت انتخاباتی میتوان وجوه دیگر را نمایش داد و برجسته کرد. بنابر این همچنان معتقدم مساله اصلی مشارکت است. حیات و سرنوشت سیاسی عمدتا در گروی این شاخص است و نه فقط نتیجه نهایی .