تکاندهندهتر از هر موضوعی در انتخابات ۸ تیر ۱۴۰۳، رأی بسیار پایین محمدباقر قالیباف است. میدانیم که اگر قرار بود، کاندیدایی «کاندیدای نظام» نام بگیرد قالیباف بود. او حمایت اکثریت قاطع فرماندهان ارشد نظامی کشور و بخشهای کلیدی دیگر در کشور را داشت؛ در حدی که در روزهای پایانی، آدرس دقیق او به مردم داده شد. همچنین قالیباف در شهرداری تهران و مجلس توانسته بود شبکه قدرتمندی از حامیان را برای خود ایجاد کند. اما او با فاصلهای نجومی از سعید جلیلی، در جایگاه سوم قرار گرفت.
این پدیده دو دلیل دارد:
اول اینکه، در مقام عمل معلوم شد که تصور غالب ما از موجودیتی به نام «هسته سخت قدرت» غلط بوده است. هسته سخت قدرت امروز دوپاره شده است و در این دوگانه کسانی پیروز شدهاند که متکی به اندیشه رادیکال خالصسازی و یکدستسازی جامعه هستند. سوخت آنها پوپولیسم و اتکا به حمایت «بدنه» جریان ارزشی است. سوخت گروه اول، هم حمایت رأس نهادهای قدرتمند کشور و هوادارانشان و هم شبکه حامیان دارای امکانات و منزلت هستند.
آینه تمامنمای «ایران دلخواه» گروه پیروز صداوسیمای کنونی است. شبکههای تلویزیون را مرور کنید تا به آرزوهای آنها پی ببرید.
دوم اینکه، قالیباف در هر یک از ادوار دورهی ۲۰ سالهی پس از کندن لباس نظامی، به یک تیم و گروه رو کرده؛ و هر کدام هم پس از مدتی او را رها کردند. عدم تعلق خاطر به قالیباف و اصالت نداشتن رابطهشان، باعث شده که هر بار تیم قالیباف به او مشاورهای غلط بدهند و پس از سوءاستفاده از او، رهایش کنند. ایکاش قالیباف از کسوت پلیس و سپاه بیرون نمیآمد و همان قالیبافِ همرزم احمد کاظمی باقی میماند. و ای کاش اگر هم این کار را نمیکرد، لااقل همان قالیباف ۸۴ تا ۸۸ را حفظ میکرد. در مجموع، نهاد قدرت امروز گرفتار دوپارگی و شکافی جدی میان رأس و بدنه شده که از اعتراضات اجتماعی سالهای اخیر نیز تکاندهندهتر و بیثباتکنندهتر است؛ چهبسا تنشآفرینیهای اجتماعی این سالها نیز علائم بیرونی همین شکاف عمیق-که حالا عیان شده- بوده باشد! و الله اعلم!
روزبه علمداری/ هممیهن