احمد زیدآبادی، خبرنگار و تحلیلگر سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی با عنوان «چرا به دکتر پزشکیان رای میدهم» نوشت:
من از پیش از دوم خرداد بر این باور بودم که راه اصلاحات در کشور ما از انتخابات عبور نمیکند و چه بسا تحمیل یک رئیس جمهور و یا مجلس “غیرخودی” به حکومت، وضع را از جهاتی پیچیدهتر و راه اصلاح واقعی را ناهموارتر و دشوارتر میکند.
همواره بر این باور بودم که نیروهای منتقد و مخالفان مسالمتجو باید خارج از قدرت رسمی بایستند و با تکیه بر امکانات مدنی و تقویت نیروی اجتماعی، توازنی در برابر قدرت دولت پدید آورند و از این رهگذر راه تعاملی معنادار و قدرتمند را با نهادهای حاکم به قصد دستیابی به توافقی در جهت اصلاح شیوهٔ حکمرانی بگشایند.
همواره نظرم بر این بوده است که دستگاه دولت فقط مخزن امکانات و منابع نیست، هزاران محدودیت و مسئولیت و گرفتاری هم دارد و در وضعیتی مانند کشور ما چه بهتر که افراد مورد اعتماد و وثوق صاحبان اصلی قدرت زمام امور اجرایی را به دست گیرند تا از یکسو در برابر سختیها و زمختیهای کار اجرایی و فشار مطالبات عمومی به واقعبینی روی آورند و از سوی دیگر، دستگاه دولت به محل منازعات فرساینده و بیحاصل بینجناحی تبدیل نشود و حداقلِ کارآمدی را برای پیشگیری از انباشت مشکلات و تبدیل آنان به سیلی مخرب و یا بهمنی ویرانگر فراهم کند.
از همین رو، همیشه بر لزوم اصلاحات پیشاانتخاباتی برای معنادار شدن امر انتخابات و امکانِ اصلاحات از بالا اصرار داشتهام و به همین جهت در اغلبِ مقاطع انتخاباتی تمام فشارهای روانی دوستان و کنشگرانِ مشتاق انتخابات را به جان خریدهام و با آنان همراهی نکردهام.
هنوز هم بر همان عقیدهام و خللی در ارکان این نگاه و تحلیل پدید نیامده است. با این همه، حادثهٔ غیرمترقبهٔ سقوط هلیکوپتر مرحوم رئیسی و همراهانش و روند انتخابات زودهنگام متعاقب آن، وضعی در کشور ما پدید آورده که همگی ما را در شرایط اضطراری و بغرنجی قرار داده است.
اگر انتخابات به سمتی میرفت که یک اصولگرای معمول حتی فردی مانند محمدباقر قالیباف به دور دوم انتخابات راه مییافت، دلیلی برای احساس اضطرار و لزوم مشارکت در انتخابات پدید نمیآمد اما مکر روزگار سبب بالا آمدن کاندیدایی شد که به نظر من پایی بر روی زمین ندارد و چنان شیفتهٔ ذهنیات خود است که امیدی به تعدیل و نرمش او در برابر زمختترین واقعیات هم نمیرود.
او حتی کاندیدایی منفرد هم نیست که بتوان به کنترل او توسط ساختارهای موجود امید بست. آقای دکتر جلیلی متکی بر یک نیروی تشکیلاتی و همبسته و سخت ایدئولوژیک است که به دلایل مختلف آزادی عمل بسیاری پیدا کرده و میتواند خواستهای خود را به هر نهادی تحمیل کند.
ما تا کنون با چنین پدیدهای در کشور روبرو نبودهایم و بدبختانه مجموع شرایط داخلی و خارجی ایران نیز چنان شکننده و برای امنیت ملی پرمخاطره است که نمیشود ریسک سپردن قوهٔ مجریه به چنین نیرویی را در چنین وضعی به جان خرید و با کنارهگیری از انتخابات راه پیروزی آن را هموار کرد.
در طرف مقابل این جریان اما دکتر مسعود پزشکیان قرار دارد. دکتر پزشکیان به لحاظ توانمندیهای فردی ضعف و قوتهایی برای امر حکمرانی دارد که در مناظرات و تبلیغات انتخاباتی او آشکار شده است. در واقع اگر بخواهم صریح و صادقانه سخن بگویم فرستادن او به پاستور مثل فرستادنش به روی میدان مین است! با این حال، چارهای جز این فداکاری وجود ندارد.
واقعیت این است که من اطمینانی برای موفقیت دکتر پزشکیان در تحقق وعدههایش در مقام ریاست جمهوری ندارم، اما در مقابل وضع مقدر و محتومِ به قدرت رسیدن تیم آقای جلیلی، او یک شانس و احتمال است که با درایت بسیار شانس و احتمال موفقیتش افزایش مییابد.
بزرگترین سرمایهٔ دکتر پزشکیان صداقت و پاکدستی و دلسوزی بدون ریا و نفاق او برای مردم و کشور است. با این سرمایه میتوان اعتماد مردم را جلب کرد و با ارکان قدرت هم به تفاهم نسبی رسید. برای این منظور، تمهیدات بسیاری لازم است که نخستینِ آنها دور کردنِ “مشتاقان خدمت”! و افراد حاشیهآفرین و پر سر و صدا و ماجراجو از دور کابینه و تشکیل تیمی متخصص و پرحوصله و سلیمالنفس و حساسیتزدا و اهل اقناع و تعامل در نهاد اجرایی کشور است.
به امید آنکه خداوند به این ملک باستانی و این مردم رنجکشیده بار دیگر یاری رساند و آنها را از این عقبهٔ هولناک به سلامت گذر دهد، من در روز جمعه رأی خود را به نام دکتر مسعود پزشکیان به صندوق میاندازم و از همهٔ آنان که به تشخیص سیاسیام باوری دارند درخواست میکنم که تردید را کنار بگذارند و با سربلندی و افتخار همین کار را بکنند و از طعن طاعنان نهراسند. آنچه باید از آن هراسید، عافیت پیشه کردن به قیمت هل دادن کشور به پرتگاهست!
یجزیالله صادقین بصدقهم.